
========================================================
========================================================







































==============================================================
يادمان طلائيه
طَلائيه
طَلائيه در غرب استان خوزستان ايران در نزديكي مرز عراق در دهستان بني صالح از بخش هويزه شهرستان دشت آزادگان واقع شدهاست.
منطقه طلاييه در منتهي اليه جنوب غربي دشت آزادگان واقع شدهاست و از جنوب و غرب به كشور عراق و از شرق به كوشك و از شمال به سه راهي فتح و چهارراه برزگر ميرسد. غرب طلائيه هور و سه طرف آن بياباني خشك است. مرز ايران در محدوده طلائيه به صورت يك زاويه قائمهاست كه به آن «دال طلائيه» گفته ميشود.
طلائيه از نظر نظامي منطقهاي مهم تلقي ميشود. يكي از محورهاي اصلي حمله? عراق در روزهاي اولجنگ (??/?/??) محور نشوه، طلاييه، كوشك ـ اهواز بود، ارتش عراق براي پيشروي به سوي حميديه و اهواز، از اين معبر نظامي وارد خاك ايران شد و پس از شكست مقاومت نيروهاي اندكي خود به سوي جاده اهواز ـ خرمشهر و جفير وكرخه كور پيشروي كرد. طلائيه يكي از محورهاي مهم عملياتهاي خيبر و بدر و كليد حفظ جزايرمجنون در طول جنگ بود چراكه تصرف طلائيه به معني تثبيت پيشروي ايران در هور بود.
عمليات به سختي دنبال ميشد و فقط غيرت بچهها بود كه كار را جلو ميبرد. منحنيزنهاي عراق منطقه را شخم ميزدند و وجب به وجب خمپارهاي بر زمين مينشست و رزمندهاي بر زمين ميافتاد. در آن سختي كار، شهيد ميثمي گفت:
«هر كس در طلائيه ايستاد، اگر در كربلا هم بود ميايستاد»
بچهها مقاومت ميكردند اما كار سخت شده بود. فرماندهان نيز هر كدام سلاحي برداشته و به جنگ تن به تن وارد شده بودند يكباره اما اوضاع تغيير كرد. پيامي از امام(ره) براي رزمندهها رسيده بود. آنقدر اوضاع تغييركرد كه دشمن مجبور شد عقبنشيني كند؛ اما حيف كه همت رفت. آن فرمانده دوست داشتني به مولايش حسين (ع) اقتدا كرد و بيسر به سوي ديار حق شتافت. دشمن نامرد بود و از شدت حقارت به شيميايي روي آورد و خيليها به ملاقات حق شتافتند بدر و خيبر گامهايي بلند براي پيروزي ايران بودند و بر عراق فشاري عظيم وارد ساختند تسلط بر منابع نفتي جزاير، كار را بر عراق سخت كرده بود و به تلافي آن، كار را بر سپاه اسلام سخت گرفت. شهداي بسياري بر زمين مانده بودند، از جمله حميد باكري كه گفته بود:
«ما به فرموده امام، حسينوار وارد جنگ شديم و حسينوار به شهادت ميرسيم.»
جنازه خيليها در طلائيه ماند و هرگز برنگشت. طلائيه تابع بخش هويزه و دهستان بني صالح است و داراي قدمت چنداني نيست اما آنچه منطقه طلائيه و هورهاي اطراف آن را معروف وزبانزد كرده است، نه اقوام و نه موقعيت جغرافياي آن بلكه جنگهايي است كه در دهه 60 در آن اتفاق افتاد. دنبال چيزي ميگشت تا با آن بر سر تابلو بكوبد و پايهاش را در زمين محكم كند. زمين آنجا مثل گذشته نبود. حالا بياباني شده بود خشك و بيآب و علف كه در هر جا سفيدي نمك را ميشد بر سطح خاكش ديد. اما چقدر دلش براي آنجا تنگ شده بود. هوا را كه بو ميكشيد، از زمان جدا ميشد و به گذشتههاي دور ميرفت. آن قدر كه ميتوانست صداي غرش خمپارهها و صفير تيرها را بشنود و نسيمي را كه با خود بوي باروت وهور ميآوردند احساس كند.
روي تابلو نوشته شده بود، به طرف مقر تفحص و در پايين آن در داخل پرانتز نازكتر نوشته بودند «منطقه طلائيه». طلائيه آن روزها پر بود از ميدان مين و موانع غيرطبيعي عراقيها ازترس حمله نيروهاي ايراني دور تا دور خود را پر كرده بودند از اين موانع و آن را تا خط دوم و سوم خود ادامه داده بودند. نگاهي به اطرافش مياندازد و شرق تا غرب منطقه را از نظر ميگذراند. آن روزها همه جاي اين سرزمين را آب گرفته بود. تا چشم كار ميكرد آب بود و سكوت نيزار.
آب آنجا از «هورالهويزه» ميآمد و هور هم متصل بود به رودخانه كرخه و چند شاخه از دجله و پيش از آن، علي بر روي نقشه مسير رود خانه كرخه را دنبال كرده بود. اين رودخانه كه از كوههاي سر به فلك كشيده لرستان سرچشمه ميگرفت در دل دشتها و تپهها از كنار شهر شوش ميگذشت و به آرامي وارد منطقه هور ميشد. اين اتفاق از وقتي افتاد كه صدام فرمان حضور در نهر سوم بين دجله و فرات را صادر كرد و اين نهر عظيم دست ساز، نه تنها تمدن چند هزار ساله دجله و فرات كه اوضاع جغرافيايي منطقه را نيز تغيير داده و آبهاي هور را در خود فرو برد. صدام اين كار را از ترس مجاهدين عراقي و لشكريان بدر انجام داد. اين گروه شامل توابين پناهندهاي بودند كه از هور براي رفت وآمد به داخل عراق استفاده ميكردند و در سالهاي پاياني جنگ بيشترين فعاليت را در اين منطقه داشتند.
دوست داشت مثل آن روزها براي ساختن ساز نياش دوباره به سراغ نيزارهاي هور برود روييدنيهاي زيادي در هور است. نيهايي كه ارتفاع آنها از 2متر تا 7 متر ميرسد «بردي» كه معمولاً ارتفاع آن بين 1 تا 2 متر است و چولان كه در جاهاي كم عمق ميرويد و ارتفاع آن كمتر از 50 سانتيمتر است. شبها با بچههاي دسته كنار آتش مينشستند و چاي مينوشيدند و براي آوردن صداي ني تقلا ميكردند. عراق در سالهاي مياني جنگ براساس تجربياتي كه در ميادين نبرد به دست آورد تا كتيكهاي جديد اتخاذ كرده، به تناسب آن فرم و شكل مناسب به خود داد. طلائيه به همين خاطر، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پس از عمليات والفجر مقدماتي، با تشكيل يك قرارگاه منطقه هور را انتخاب كرد و تلاشهاي مقدماتي خود را آغاز نمود تا از اين طريق، فضايي مناسب براي ادامه نبرد فراهم آيد. منطقه هور با سه ويژگي برجسته انتخاب شد.
1- مسلط نبودن دشمن به عمليات آبي- خاكي و عدم توانايي در انطباق سريع با موقعيت جديد. 2- سرعت عمل 3- استفاده از اصل غافلگيري منطقه عملياتي خبير كه در شرق حاصل خيزترين منطقه «بينالنهرين» يا عراق امروزي واقع شده، در كنار دجله و داخل هورالهويزه از شمال به اعريز واز جنوب به «القرنه»، طلائيه و «زيد» محدود ميشد.
اين منطقه داراي دو نوع طبيعت متفاوت است، خشكي و هور طلائيه به عنوان محوري اصلي براي هدايت و حفظ پيروزي در عمليات خيبر، منطقهاي كليدي محسوب ميشد رزمندگان ايراني از اين منطقه بايد به جزاير مجنون شمالي و جنوبي و تأسيساتي كه در آن محور بود از جمله: دكلهاي برق، دكلهاي تقويتي راديو تلويزيون، تاسيسات و كارخانههاي كاغذسازي، چاههاي نفت و... يورش ميبردند. علي با خود ميگفت روزهاي سخت ميگذرند، اما خاطراتش براي انسان شيرينتر است. به ياد شناساييها و گشتهاي شبانه افتاد. لباس غواصي و قطبنما و دوربين ديد در شب جزوي از بدن آنها شده بود.
هر شب از محور طلائيه وارد هور ميشدند و تا كيلومترها سنگرها و امكانات دشمن را شناسايي ميكردند. مأموريت آنها فقط شناسايي بود و به همين خاطر تا آنجا كه ممكن بود با دشمن درگير نميشدند. عراقيها با قايق ميآمدند و در مسير حركتشان ميان نيزارها نارنجك ميانداختند. يك بار كه علي و دوستانش داخل نيزار مخفي شده بودند، با تركش يكي از همين نارنجكها زخمي شد. يك بار هم عمليات شناسايي آنها تا صبح طول كشيد. با روشن شدن هوا مجبور شدند، روز را در ميان نيزارها و در نزديكي يكي از سنگرهاي كمين عراق بمانند.
در حالي كه علي و دوستانش سعي داشتند از چشم نگهبان عراقي مخفي باشند، گربهاي كه معلوم نبود چگونه از هور سر درآورده بود، از بالاي بام سنگر به آنها خيره شده بود و ساعتها آنها را زير نظر داشت. عاقبت گربه از نگاه كردن خسته شد و علي و دوستانش نفس راحتي كشيدند. هدف از عمليات خيبر، از بين بردن نيروهاي سپاه سوم عراق و تأمين جزاير مجنون شمالي و جنوبي و ادامه حمله از جزاير و محور طلائيه به سمت «نشوه» بود و الحاق با نيروهايي كه از محور زيد به دشمن حمله ميكردند. در عمليات خيبر، همچنين در نظر بود كه خشكي شرق دجله از طريق هور تصرف شود و بدين وسيله امكان تقويت سپاه سوم عراق از ميان برود. در منطقه اصلي عمليات، سپاه پاسداران با استعداد 9 لشگر، 6 تيپ پياده و 3 تيپ زرهي به ميدان آمد كه در نتيجه اين نيروها در محور هور و طلائيه وارد عمل شدند.
ارتش نيز در اين منطقه با يك لشگر زرهي برادران سپاه را كمك كرد. بالاخره عمليات خيبر در ساعت 20 و سي دقيقه سوم اسفند 1362 با رمز يا رسولالله(ص) آغاز شد، در مرحله اول، پيشروي به جلو با سرعت عمل و غافلگيري دشمن به طور همزمان در تمامي محورها توأم بود روزهاي اول، دوم و سوم عمليات رزمندگان با در هم شكستن خطوط دشمن و گذر از موانع، موفق به تسخير اهداف از پيش تعيين شده گرديدند و در روز چهارم عمليات، بخشي از نيروها در شهر القرنه، يكي از شهرهاي مرزي عراق حضور يافتند و مردم شهر با مشاهده آنان به استقبال آمده، سر راه آنها گوسفند قرباني كردند. طي اين مرحله جزاير مجنون شمالي و جنوبي از پشت دور زده شد و به سهولت به تصرف درآمد. اين عمليات با پيروزياي كه براي رزمندگان به همراه داشت، پاسخ قاطعي بود به بمباران بسياري از شهرهاي ايران كه در چند هفته قبل از آن توسط عراق انجام گرفته بود. در مرحله دوم عمليات، دو تلاش اصلي در محور جزاير و طلائيه براي الحاق با محورهاي ديگر و سپس پيشروي به سمت نشوه در نظر گرفته شد، اما اين پيشروي به خاطر حجم زياد آتش دشمن متوقف ماند. تمركز آتش دشمن در طلائيه كه زميني بسيار محدود را شامل ميشد فوقالعاده بود.
به خاطر اهميتي كه منطقه طلائيه براي كل عمليات داشت، ضرورت مقاومت و ايستادگي نيروها در آن مدام از سوي مسوولين در اتاق جنگ گوشزد ميشد. به همين خاطر پس از آن كه محور زيد با عدم موفقيت مواجه شد، فرمانده لشگر امام حسين (ع) فرا خوانده شد تا ماموريت طلاييه به وي واگذار شود. احتمال داشت جنازهاي را كه علي از ميان خاكهاي طلاييه يافته بود، يكي از همراهان خرازي در خيبر باشد و همين احتمال كافي بود كه او را به خاطرات شبهاي درگيري در طلائيه ببرد. آن شب نيروهاي لشگر در طلائيه شب خونيني را پشت سرگذاشتند. با طلوع خورشيد و ادامه عمليات، فرمانده لشگر كه در خط مقدم درگيري حضور داشت، بر اثر اصابت تركش دست راست خود را از دست داد و عليرغم ميلش از معركه جنگ بيرون آمد. مرحله سوم عمليات با توجه به فشارهاي دشمن، عمدتاً به منظور حفظ جزاير مجنون شمالي و جنوبي بود. به همين منظور دشمن در فشار اوليه خود تنها 72 ساعت به طور مداوم بر روي جزاير آتش ميريخت، چنانكه در يك برآورد، نزديك به يك ميليون گلوله توپ و خمپاره مصرف كرده بود. جنگ در جزاير با توجه به توان خودي و دشمن به دور از محاسبات نظامي بود و تنها معنويت و روحيه بالاي رزمندگان بود كه باعث مقاومت آنها ميشد.
عامل اصلي اين مقاومت، گذشته جنگ و ضرورت كسب پيروزي چشمگير و نيز پيام حضرت امام (ره) مبني بر حسين وار جنگيدن بود. در اين روند شهادت و مجروح شدن تني چند از فرماندهان سپاه به مقاومت نيروها در منطقه جلوهاي خاص بخشيد. حاجابراهيم همت، فرمانده لشگر 27 محمد رسولالله(ص) هنگامي كه سوار بر موتور به دنبال رساندن نيرو به خط بود بر اثر اصابت توپ به شهادت رسيد. حميد باكري- قائم مقام لشگر عاشورا- جلوهاي ديگر از حماسه مقاومت را در صحنه نبرد خيبر به نمايش گذاشت. پس از شهادت باكري جسد او و همرزمانش در همانجا بر زمين ماند. به دنبال اين امر، فرماندهي قرارگاه به برادر شهيد،مهدي باكري، فرمانده لشكر عاشورا تكليف ميكند كه جسد حميد باكري را به عقب منتقل كند اما او نميتواند خود را متقاعد سازد در حالي كه ساير شهداء بر روي زمين به جا ماندهاند، تنها جسد برادر خود را به عقب منتقل كند پس جنازه حميد و همرزمانش در همان جا ميماند.
دشمن كه در مقابل خود مقاومتي غيرقابل تصور و پيشبيني را مشاهده ميكرد، به مرور با تحمل تلفات و ضايعات فراوان از تصرف جزاير منصرف شد و به تحكيم مواضع پرداخت. رژيم عراق پس از نااميدي از بازپسگيري جزاير شمالي و جنوبي مجنون ديوانه وار شروع به بمباران شيميايي كرد و شدت آن به قدري بود كه حتي يگانهاي خودش نيز از اين بمباران بينصيب نماندند. پس از ثبات نسبي خط مقدم دستاوردها و نتايج عمليات از سوي ايران چنين منتشر شد:
در اين عمليات بيش از 23 يگان دشمن به طور متوسط، از 20% تا 100% منهدم شد.
15000 نفر از نيروهاي دشمن زخمي و كشته شدند. 150دستگاه تانك و نفربر و 200 دستگاه خودروي دشمن منهدم و تيپ 56 زرهي دشمن به ميزان 100% منهدم شد. 1140 نفر از نيروهاي دشمن اسير شدند كه در ميان آنها 102 نفر غير نظامي از كشوهاي مصر، سودان، مراكش، سومالي و عراق مشاهده ميشد. مجموعاً 1180 كيلومتر از زمينهاي منطقه آزاد شد. در ميان غنائم گرفته شده از دشمن، گذشته از اقلام صنعتي و تجهيزات انفرادي، 10 دستگاه تانك و نيز 60دستگاه كمپرسي به چشم ميخورد. دستيابي بر چاههاي نفت كه ذخاير آن ميليونها بشكه برآورد شده بود. پس از عمليات خيبر تغيير و تحولاتي در جنگ روي داد كه قسمت اعظم آن فشار اقتصادي و تحريم فروش سلاح به ايران بود. رفته رفته تفحص پا گرفت و بچهها، هر روز نقاط بسياري را در طلائيه براي پيدا كردن اجساد، زير و رو ميكردند. پس از عمليات خيبر براساس تواناييهايي خودي و دشمن و نيز با در نظر گرفتن معابر وصولي بصره، سه راه كار در نظر گرفته شد كه عبارت بودند از:
الف- منطقه عملياتي خيبر واقع در هور و طلائيه. ب- شرق بصره (منطقه عملياتي رمضان). ج- غرب اروند.
از آنجا كه منطقه شرق بصره و غرب اروند فاقد تناسب لازم با توان خودي بود، لذا هور و منطقه طلائيه، به عنوان تنها راه ممكن انتخاب شد: دستاندازي و تسلط بر جاده بصره- العماره و نيز راهيابي به مركز اصلي هورهاي غرب دجله كه استانهاي ناصر به، بصره والعماره را احاطه كرده است و همچنين تسلط بر شرق دجله، توام با انهدام نيرو و اسارت نفرات دشمن، از جمله اهداف اين عمليات بود عمليات بدر از دو محور عمده در حد فاصل الغدير تا القرنه طراحي گرديد و در كنار آن يك تلاش عملي از سمت شمال و دو حركت فريب در شلمچه و غرب اروند (جنوب) در نظر گرفته شد. نيروهايي كه در عمليات بدر شركت داشتند شامل سه لشگر و يك تيپ از نيروي زميني ارتش و 9 لشگر و هشت تيپ از سپاه به صورت ادغامي بودند. علي به همراه گروه تفحص، با اهداء چند جنازه عراقي به مرزداران توانستند از هور عبور كرده و با گذشتن از جاده العماره تا نزديك دجله بروند. پس از حركت نيروها از نقطه رهايي به سوي هدفهاي مورد نظر و اعلام آمادگي، در ساعت 23، نوزدهم اسفند سال 1363 با قرائت رمز عمليات با عنوان:
«يا الله، يا الله، يا الله و قاتولهم حتي لا تكون فتنه، يا فاطمةالزهراء»
نيروهاي خودي، تهاجم خود را از دو محور شمالي و جنوبي آغاز كردند. در همان ساعات اوليه، تمامي خطوط و استحكامات دشمن به سرعت در هم كوبيده شد. در طي سه روز جنگ و درگيري، قرارگاه مهندسي با سختكوشي بسياري توانست پلي را در حد فاصل جزيره جنوبي و منطقه همايون نصب كند. هنگامي كه خرازي فرمانده لشكر امام حسين(ع) از آقا خاني- فرمانده يكي از گردانهاي لشگر- عليرغم جراحتهاي وارده ميخواهد كه به عقب برگردد، نميپذيرد و در خط ميماند و در همان شب به شهادت ميرسد. در شب پنجم و روز ششم، در ادامه تلاشي كه به منظور پاكسازي روستاي حديبه انجام شد، نيروهاي فراواني تحت پوشش لشگر عاشورا، از رودخانه دجله عبور كرده و به شرق دجله حمله كردند. با روشن شدن هوا عملاً امكان پيشروي به سوي القرنه فراهم نيامد. از حوالي ظهر، دشمن كه موقعيت نيروهاي خودي را در يافته بود، در مرور فشار خود را افزايش داد. در اين ميان، تنها مهدي باكري و جمع معدود ياران وفادارش به نبرد ادامه دادند. به مرور، با حاد شدن وضعيت، فرمانده لشگر عاشورا به صورت تك تيرانداز و آر. پي. جي زن وارد عمل شد و در اين حين بر اثر اصابت تير به پيشانياش جراحت سنگيني برداشت و براي درمان به عقب انتقال يافت.
در اين وقت دشمن، با نزديكي به لب رودخانه دجله و ديدن قايقي كه جسم نيمه جان باكري در ميان آن بود، آن را با گلوله آر. پي. جي مورد اصابت قرار داد و به اين ترتيب دجله جنازه سوخته شهيد مهدي باكري را به منطقه نامعلومي برد. عمليات خيبر و بدر، دشمن را شديداً متزلزل كرد و به غرب نشان داد كه تنها تكنولوژي و حمايتهاي همه جانبه سياسي- اقتصادي نميتواند عراق را سرپا نگه داشته، از آسيبپذيري اساسي مصون و محفوظ بدارد. به هر تقدير، در مرحلهاي از جنگ، عمليات بدر- گذشته از ضايعات و تلفاتي كه به دشمن وارد ساخت- جايگاهي ويژه در ارتقاء و رشد ابعاد فكري و عملي سازمان رزم نيروهاي ايراني در برداشت و دورنمايي را ترسيم كرد كه بعدها فتح فاو، بخشي از ثمره آن بود. حالا سالها از جنگ ميگذرد و سالهاست كه ديگر در طلائيه و مناطق عملياتي اطراف آن پيكر شهيدي پيدا نشده. علي و دوستانش در تفحص همه جنازههاي گمشده را پيدا كردهاند. اما شب هنگام، وقتي هور در تاريكي فرو ميرود و طلائيه آهنگ خفتن ميكند، هنوز ميتوان از اين سرزمين صداي گامهاي شهيدان و آواي رحيلشان را شنيد. طلائيه و شهيدانش تا ابد جاودان خواهند ماند
در عمليات خيبر رزمندگان بايد از اين منطقه به جزاير مجنون شمالي و جنوبي يورش ميبردند اين منطقه شاهد شهادت مردان بزرگي همچون شهيدان حميد باكري، ابراهيم همت و عباس كريمي و... بودهاست. پس از جنگ در اين مكان مقري جهت جستجوي پيكر مطهر شهدا داير شد و در مكاني كه تعداد زيادي از شهدا كشف شد، حسينيهاي بنا شد كه عنوان حسينيه حضرت ابوالفضل(ع) بر تارك آن ميدرخشد و در مركز آن يك ضريح چوبي وجود دارد كه ? شهيد گمنام در آن به خاك سپرده شدهاند.
در مرحله دوم عمليات بيت المقدس كه دشمن از جنوب كرخه كور به سوي مرز عقب نشيني كرد؛ نه تنها طلاييه را تخليه نكرد بلكه مواضع خود را در اين منطقه مستحكم نمود. در عمليات خبير كه از 3/12/62 آغاز شد؛ رزمندگان تلاش بسيار سنگيني را براي آزادي طلاييه آغاز كردند. ليكن دشمن با آگاهي از اهميت اين معبر و اين كه در صورت آزاد شدن امكان پيشروي رزمندگان اسلام به سوي نشوه ميسر مي شود و منطقه وسيعي از شرق بصره سقوط مي كند، به شدت راه را بر رزمندگان بسته بود.
عراق مجهزترين و بيشترين موانع و استحكامات خودرا شامل انواع دژ، ميادين مين، تلههاي انفجاري، سنگرهاي بتوني وسيمهاي خاردار را در منطقه ايجاد نمود
در شب 10/12/62 نبردي سنگين ونابرابر با يگان هاي زرهي، مكانيزه وپياده ارتش عراق در گرفت ويگان هاي خودي با پيشروي 6 كيلومتر از جاده را در اختيار گرفتند و يك تيپ دشمن را متلاشي كردند. ليكن طلاييه همچنان تحت سلطه دشمن باقي ماند تا اين كه پس از آتش بس و عقب نشيني عراق به مرزهاي بين المللي به كشورمان بازگشت.
طلائيه و محدوده اطراف آن شاهد دو عمليات بزرگ آبي – خاكي خيبر و بدر و شاهد شهادت مردان بزرگي همچون شهيدان مهدي و حميد باكري، ابراهيم همت و عباس كريمي و... بوده است.
طلاييه هم اكنون يكي از مناطقي است كه آثار جنگ تحميلي همچون خاكريز، ميادين مين، سنگرها. سيم هاي خاردار. تله هاي انفجاري وتانك هاي سوخته در آن باقي مانده است حسينيه اي در اين منطقه احداث گرديده وپنج شهيد گمنام در آن به خاك سپرده شده است.
اين يادمان در 8 كيلومتري غرب پاسگاه طلائيه قديم و در منتهي اليه جنوب غربي مرز (در نزديكي قسمت دال طلائيه) واقع شده است فاصله عمودي اين يادمان تا مرز حدود 4 كيلومتر و فاصله افقي آن تا مرز حدود 9 كيلومتر است. در فاصله 300 متري سه راهي شهادت طلائيه قرار دارد و دژها و خاكريزهاي عملياتي در جنوب و غرب آن مشهود است.
يادمان به شكل يك گنبد طلايي رنگ است كه عنوان حسينيه حضرت ابوالفضل(ع) بر تارك آن مي درخشد و در مركز آن يك ضريح چوبي وجود دارد كه 5 شهيد گمنام در آن به خاك سپرده شده اند.
بناي قبلي طلائيه از جنس حصير بود و كار هنري زيبايي محسوب مي شد كه در سال 84 آتش گرفت و بناي جديدي بر آن ساخته شد.
در اطراف اين يادمان هنوز مي توان آثاري از دوران دفاع مقدس ديد.
طلائيه محل شهادت سردار خيبر شهيد همت، برادران باكري و قطع شدن دست شهيد خرازي است و عملياتهاي مهم بدر و خيبر در آن واقع شد اولين خاكي بود كه عراق گرفت و آخرين خاكي بود كه ول كرد!
قدم به قدم خاك طلائيه خون شهيدي ريخته شده و تو نميتواني جايي قدم بگذاري و با اطمينان بگويي اينجا كسي شهيد نشده! پس خلع نعلين ميكني و پابرهنه بر خاك مقدسي قدم مينهي كه فقط ملائكه مي دانند آنجا شهيدان با خدا چه سودايي كردند...
طلائيه چه حس غريبي داري... دلم برايت تنگ مي شود...
طلائيه!
با من سخن بگو و پرده از رازي بردار كه سالها تو و خداي تو شاهد آن بوده ايد.
طلائيه!
چقدر غمگيني. آن روز سرافراز و امروز سر به زيرانداخته اي. با كسي سخن نمي گويي و سكوت پيشه كرده اي. اما سكوت تو بالاترين فرياد است و خفتگان را بيدار مي كند و بيداري را در رگهاي انسانهاي به ظاهر زنده مي ريزد. اينجا همه از سكوت تو مي گويند و من از سكونتي كه در تو يافته ام و تا امروز چقدر از تو و نفس هاي طيبه ات، از تو و از رازهاي سر به مهرت، از تو و مردان بي ادعايت كه مس وجود را به طلاي ناب شهادت معامله كردند، دور بوده ام. چه احساس حقيري است در من كه توان شنيدن قصه هاي پرغصه ات را ندارم.
طلائيه!
مي گويند، اينجا جايي است كه شهيدان حسين وار جنگيده اند و من از بدو ورود به خاك پاكت، تشنگي را در تو ديده ام و انتظار اهالي خيام را به نظاره نشسته ام اينجا، چقدر بوي حنجره هاي سوخته مي آيد و چقدر دستها تشنه وفايند.
طلائيه!
من در اين سرزمين حتي به قمقمه هاي عطشان سلام مي دهم و سراغ عباس هاي تشنه لب را از آنان مي گيرم . مگر مي توان سالك عاشورا بود و تشنگي را فراموش كرد و از كنار حلق هاي شعله ور بي تفاوت گذشت.
طلائيه!
من با تمام وجود در تو جاري مي شوم تا در ميان نيزارها و نيزه شكسته ها، سرهاي ستاره گون برادرانم را به دامن گيرم و برايشان از زخم بگويم، از اسارت، از تنهايي، از غربت، از…
طلائيه!
از فراز همه روزهايي كه بر تو گذشت بر من ببار و تشنگي اين دل در كوير مانده را فرونشان. مي خواهم در تو جاري شوم، مي خواهم رمز شكفتن و پرواز را از تو بياموزم و بدانم بر شانه هاي زخمي تو چه دلهايي كه آشيان نكرده اند.
طلائيه!
مي گويند «همت» از همين نقطه آسماني شده است، عاشقي كه در پي ليلاي شهادت در بيابانهاي زخم خورده طلائيه مجنون شد. من امروز آمده ام ردپاي او را تا افق هاي بي نهايت و در امتداد عشق جست وجو كنم. اينجا عطر او لحظه ها را پركرده است و دستهايش هنوز مهرباني را منتشر مي كند.
طلائيه!
من از سكوت راز آلودت درسها آموخته ام! با من سخن بگو!!!
اينجا سرزميني شوره زار و سوزان است . اينجا همان طلائيه خودمان است . نيك بنگر كه اين سيم خاردارها و خورشيدي ها براي سر و سينه هاي بسيجيان ترسيم شده اند . آيا كسي هست كه رد گلوله ها و لكه هاي خون را به نيش سيم خاردارها ببيند؟ آيا كسي هست كه پيكر اين بسيجي را از لابلاي سيم خاردارها خارج كند ؟ آيا كسي هست كه اين دست جدا شده را به پيكرش باز پس دهد؟
آري اينها بالهاي ملائكه اند كه به زمين آرام گرفته اند . ميدان مين را نظاره كن كه چگونه زيبا جلوه مي كند . آيا كسي هست كه ميدان مين را ، ميدان وصل و عروج ببيند؟ اينجا همان طلائيه خودمان است و آن سه راهي شهادت ، همان سه راهي معروف است. ببين موتور كوفته و آن جسم بي جان را كه چگونه راحت و آرام گرفته است . او همت است . همان حاج همت خودمان. فرمانده لشكر 27 حضرت رسول (ص) كه سر ندارد ... .
آيا كسي هست كه پيكر بي سر حسين را به ياد آورد ؟ آيا كسي هست كه گودال وصل را به ذهن آورد ؟ آيا كسي هست كه بتواند خبر شهادت او را به همسر و دو فرزندش هديه كند؟ آيا كسي هست كه شدت جراحات و عمل تركشها بر سر و صورت و سينه اش را براي خانواده اش توصيف كند ؟ آيا كسي هست كه بتواند به فرزندانش بگويد كه بابا ديگر سر ندارد؟ هيچ ميداني معناي رجال صدقوا را ...
قربون لطف و صفاتون شهدا دل ما تنگه براتون شهدا
قربون عهد وفاتون شهدا سر و جون ما فداتون شهدا
چقدر شلمچتون صفا داره بوي عطر خاك كربلا داره
هر دلي كه عشق كربلا داره آرزوي ديدن شما داره
اي شلمچه اي بهشت شهدا ا ي زمين لاله گون و با صفا
خاك تو بوي خوش وفا مي ده بوي مظلومي لاله ها مي ده
اي بهشت لاله هاي فاطمه(س) سرنوشت لاله هاي فاطمه(س)
عشقتون سرشته بند با گل ما نمي ره ياد شما از دل ما
عاشقان با وفا جاتون خالي شهدا آي شهدا جاتون خالي
==============================================================
درباره طلائيه
طَلائيه در غرب استان خوزستان ايران در نزديكي مرز عراق در دهستان بني صالح از بخش هويزه شهرستان دشت آزادگان واقع شدهاست.
منطقه طلاييه در منتهي اليه جنوب غربي دشت آزادگان واقع شدهاست و از جنوب و غرب به كشور عراق و از شرق به كوشك و از شمال به سه راهي فتح و چهارراه برزگر ميرسد. غرب طلائيه هور و سه طرف آن بياباني خشك است. مرز ايران در محدوده طلائيه به صورت يك زاويه قائمهاست كه به آن «دال طلائيه» گفته ميشود.
طلائيه از نظر نظامي منطقهاي مهم تلقي ميشود. يكي از محورهاي اصلي حمله? عراق در روزهاي اولجنگ (??/?/??) محور نشوه، طلاييه، كوشك ـ اهواز بود، ارتش عراق براي پيشروي به سوي حميديه و اهواز، از اين معبر نظامي وارد خاك ايران شد و پس از شكست مقاومت نيروهاي اندكي خود به سوي جاده اهواز ـ خرمشهر و جفير وكرخه كور پيشروي كرد. طلائيه يكي از محورهاي مهم عملياتهاي خيبر و بدر و كليد حفظ جزايرمجنون در طول جنگ بود چراكه تصرف طلائيه به معني تثبيت پيشروي ايران در هور بود.
عمليات به سختي دنبال ميشد و فقط غيرت بچهها بود كه كار را جلو ميبرد. منحنيزنهاي عراق منطقه را شخم ميزدند و وجب به وجب خمپارهاي بر زمين مينشست و رزمندهاي بر زمين ميافتاد. در آن سختي كار، شهيد ميثمي گفت:
«هر كس در طلائيه ايستاد، اگر در كربلا هم بود ميايستاد»
بچهها مقاومت ميكردند اما كار سخت شده بود. فرماندهان نيز هر كدام سلاحي برداشته و به جنگ تن به تن وارد شده بودند يكباره اما اوضاع تغيير كرد. پيامي از امام(ره) براي رزمندهها رسيده بود. آنقدر اوضاع تغييركرد كه دشمن مجبور شد عقبنشيني كند؛ اما حيف كه همت رفت. آن فرمانده دوست داشتني به مولايش حسين (ع) اقتدا كرد و بيسر به سوي ديار حق شتافت. دشمن نامرد بود و از شدت حقارت به شيميايي روي آورد و خيليها به ملاقات حق شتافتند بدر و خيبر گامهايي بلند براي پيروزي ايران بودند و بر عراق فشاري عظيم وارد ساختند تسلط بر منابع نفتي جزاير، كار را بر عراق سخت كرده بود و به تلافي آن، كار را بر سپاه اسلام سخت گرفت. شهداي بسياري بر زمين مانده بودند، از جمله حميد باكري كه گفته بود:
«ما به فرموده امام، حسينوار وارد جنگ شديم و حسينوار به شهادت ميرسيم.»
جنازه خيليها در طلائيه ماند و هرگز برنگشت. طلائيه تابع بخش هويزه و دهستان بني صالح است و داراي قدمت چنداني نيست اما آنچه منطقه طلائيه و هورهاي اطراف آن را معروف وزبانزد كرده است، نه اقوام و نه موقعيت جغرافياي آن بلكه جنگهايي است كه در دهه 60 در آن اتفاق افتاد. دنبال چيزي ميگشت تا با آن بر سر تابلو بكوبد و پايهاش را در زمين محكم كند. زمين آنجا مثل گذشته نبود. حالا بياباني شده بود خشك و بيآب و علف كه در هر جا سفيدي نمك را ميشد بر سطح خاكش ديد. اما چقدر دلش براي آنجا تنگ شده بود. هوا را كه بو ميكشيد، از زمان جدا ميشد و به گذشتههاي دور ميرفت. آن قدر كه ميتوانست صداي غرش خمپارهها و صفير تيرها را بشنود و نسيمي را كه با خود بوي باروت وهور ميآوردند احساس كند.
روي تابلو نوشته شده بود، به طرف مقر تفحص و در پايين آن در داخل پرانتز نازكتر نوشته بودند «منطقه طلائيه». طلائيه آن روزها پر بود از ميدان مين و موانع غيرطبيعي عراقيها ازترس حمله نيروهاي ايراني دور تا دور خود را پر كرده بودند از اين موانع و آن را تا خط دوم و سوم خود ادامه داده بودند. نگاهي به اطرافش مياندازد و شرق تا غرب منطقه را از نظر ميگذراند. آن روزها همه جاي اين سرزمين را آب گرفته بود. تا چشم كار ميكرد آب بود و سكوت نيزار.
آب آنجا از «هورالهويزه» ميآمد و هور هم متصل بود به رودخانه كرخه و چند شاخه از دجله و پيش از آن، علي بر روي نقشه مسير رود خانه كرخه را دنبال كرده بود. اين رودخانه كه از كوههاي سر به فلك كشيده لرستان سرچشمه ميگرفت در دل دشتها و تپهها از كنار شهر شوش ميگذشت و به آرامي وارد منطقه هور ميشد. اين اتفاق از وقتي افتاد كه صدام فرمان حضور در نهر سوم بين دجله و فرات را صادر كرد و اين نهر عظيم دست ساز، نه تنها تمدن چند هزار ساله دجله و فرات كه اوضاع جغرافيايي منطقه را نيز تغيير داده و آبهاي هور را در خود فرو برد. صدام اين كار را از ترس مجاهدين عراقي و لشكريان بدر انجام داد. اين گروه شامل توابين پناهندهاي بودند كه از هور براي رفت وآمد به داخل عراق استفاده ميكردند و در سالهاي پاياني جنگ بيشترين فعاليت را در اين منطقه داشتند.
دوست داشت مثل آن روزها براي ساختن ساز نياش دوباره به سراغ نيزارهاي هور برود روييدنيهاي زيادي در هور است. نيهايي كه ارتفاع آنها از 2متر تا 7 متر ميرسد «بردي» كه معمولاً ارتفاع آن بين 1 تا 2 متر است و چولان كه در جاهاي كم عمق ميرويد و ارتفاع آن كمتر از 50 سانتيمتر است. شبها با بچههاي دسته كنار آتش مينشستند و چاي مينوشيدند و براي آوردن صداي ني تقلا ميكردند. عراق در سالهاي مياني جنگ براساس تجربياتي كه در ميادين نبرد به دست آورد تا كتيكهاي جديد اتخاذ كرده، به تناسب آن فرم و شكل مناسب به خود داد. طلائيه به همين خاطر، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پس از عمليات والفجر مقدماتي، با تشكيل يك قرارگاه منطقه هور را انتخاب كرد و تلاشهاي مقدماتي خود را آغاز نمود تا از اين طريق، فضايي مناسب براي ادامه نبرد فراهم آيد. منطقه هور با سه ويژگي برجسته انتخاب شد.
1- مسلط نبودن دشمن به عمليات آبي- خاكي و عدم توانايي در انطباق سريع با موقعيت جديد. 2- سرعت عمل 3- استفاده از اصل غافلگيري منطقه عملياتي خبير كه در شرق حاصل خيزترين منطقه «بينالنهرين» يا عراق امروزي واقع شده، در كنار دجله و داخل هورالهويزه از شمال به اعريز واز جنوب به «القرنه»، طلائيه و «زيد» محدود ميشد.
اين منطقه داراي دو نوع طبيعت متفاوت است، خشكي و هور طلائيه به عنوان محوري اصلي براي هدايت و حفظ پيروزي در عمليات خيبر، منطقهاي كليدي محسوب ميشد رزمندگان ايراني از اين منطقه بايد به جزاير مجنون شمالي و جنوبي و تأسيساتي كه در آن محور بود از جمله: دكلهاي برق، دكلهاي تقويتي راديو تلويزيون، تاسيسات و كارخانههاي كاغذسازي، چاههاي نفت و... يورش ميبردند. علي با خود ميگفت روزهاي سخت ميگذرند، اما خاطراتش براي انسان شيرينتر است. به ياد شناساييها و گشتهاي شبانه افتاد. لباس غواصي و قطبنما و دوربين ديد در شب جزوي از بدن آنها شده بود.
هر شب از محور طلائيه وارد هور ميشدند و تا كيلومترها سنگرها و امكانات دشمن را شناسايي ميكردند. مأموريت آنها فقط شناسايي بود و به همين خاطر تا آنجا كه ممكن بود با دشمن درگير نميشدند. عراقيها با قايق ميآمدند و در مسير حركتشان ميان نيزارها نارنجك ميانداختند. يك بار كه علي و دوستانش داخل نيزار مخفي شده بودند، با تركش يكي از همين نارنجكها زخمي شد. يك بار هم عمليات شناسايي آنها تا صبح طول كشيد. با روشن شدن هوا مجبور شدند، روز را در ميان نيزارها و در نزديكي يكي از سنگرهاي كمين عراق بمانند.
در حالي كه علي و دوستانش سعي داشتند از چشم نگهبان عراقي مخفي باشند، گربهاي كه معلوم نبود چگونه از هور سر درآورده بود، از بالاي بام سنگر به آنها خيره شده بود و ساعتها آنها را زير نظر داشت. عاقبت گربه از نگاه كردن خسته شد و علي و دوستانش نفس راحتي كشيدند. هدف از عمليات خيبر، از بين بردن نيروهاي سپاه سوم عراق و تأمين جزاير مجنون شمالي و جنوبي و ادامه حمله از جزاير و محور طلائيه به سمت «نشوه» بود و الحاق با نيروهايي كه از محور زيد به دشمن حمله ميكردند. در عمليات خيبر، همچنين در نظر بود كه خشكي شرق دجله از طريق هور تصرف شود و بدين وسيله امكان تقويت سپاه سوم عراق از ميان برود. در منطقه اصلي عمليات، سپاه پاسداران با استعداد 9 لشگر، 6 تيپ پياده و 3 تيپ زرهي به ميدان آمد كه در نتيجه اين نيروها در محور هور و طلائيه وارد عمل شدند.
ارتش نيز در اين منطقه با يك لشگر زرهي برادران سپاه را كمك كرد. بالاخره عمليات خيبر در ساعت 20 و سي دقيقه سوم اسفند 1362 با رمز يا رسولالله(ص) آغاز شد، در مرحله اول، پيشروي به جلو با سرعت عمل و غافلگيري دشمن به طور همزمان در تمامي محورها توأم بود روزهاي اول، دوم و سوم عمليات رزمندگان با در هم شكستن خطوط دشمن و گذر از موانع، موفق به تسخير اهداف از پيش تعيين شده گرديدند و در روز چهارم عمليات، بخشي از نيروها در شهر القرنه، يكي از شهرهاي مرزي عراق حضور يافتند و مردم شهر با مشاهده آنان به استقبال آمده، سر راه آنها گوسفند قرباني كردند. طي اين مرحله جزاير مجنون شمالي و جنوبي از پشت دور زده شد و به سهولت به تصرف درآمد. اين عمليات با پيروزياي كه براي رزمندگان به همراه داشت، پاسخ قاطعي بود به بمباران بسياري از شهرهاي ايران كه در چند هفته قبل از آن توسط عراق انجام گرفته بود. در مرحله دوم عمليات، دو تلاش اصلي در محور جزاير و طلائيه براي الحاق با محورهاي ديگر و سپس پيشروي به سمت نشوه در نظر گرفته شد، اما اين پيشروي به خاطر حجم زياد آتش دشمن متوقف ماند. تمركز آتش دشمن در طلائيه كه زميني بسيار محدود را شامل ميشد فوقالعاده بود.
به خاطر اهميتي كه منطقه طلائيه براي كل عمليات داشت، ضرورت مقاومت و ايستادگي نيروها در آن مدام از سوي مسوولين در اتاق جنگ گوشزد ميشد. به همين خاطر پس از آن كه محور زيد با عدم موفقيت مواجه شد، فرمانده لشگر امام حسين (ع) فرا خوانده شد تا ماموريت طلاييه به وي واگذار شود. احتمال داشت جنازهاي را كه علي از ميان خاكهاي طلاييه يافته بود، يكي از همراهان خرازي در خيبر باشد و همين احتمال كافي بود كه او را به خاطرات شبهاي درگيري در طلائيه ببرد. آن شب نيروهاي لشگر در طلائيه شب خونيني را پشت سرگذاشتند. با طلوع خورشيد و ادامه عمليات، فرمانده لشگر كه در خط مقدم درگيري حضور داشت، بر اثر اصابت تركش دست راست خود را از دست داد و عليرغم ميلش از معركه جنگ بيرون آمد. مرحله سوم عمليات با توجه به فشارهاي دشمن، عمدتاً به منظور حفظ جزاير مجنون شمالي و جنوبي بود. به همين منظور دشمن در فشار اوليه خود تنها 72 ساعت به طور مداوم بر روي جزاير آتش ميريخت، چنانكه در يك برآورد، نزديك به يك ميليون گلوله توپ و خمپاره مصرف كرده بود. جنگ در جزاير با توجه به توان خودي و دشمن به دور از محاسبات نظامي بود و تنها معنويت و روحيه بالاي رزمندگان بود كه باعث مقاومت آنها ميشد.
عامل اصلي اين مقاومت، گذشته جنگ و ضرورت كسب پيروزي چشمگير و نيز پيام حضرت امام (ره) مبني بر حسين وار جنگيدن بود. در اين روند شهادت و مجروح شدن تني چند از فرماندهان سپاه به مقاومت نيروها در منطقه جلوهاي خاص بخشيد. حاجابراهيم همت، فرمانده لشگر 27 محمد رسولالله(ص) هنگامي كه سوار بر موتور به دنبال رساندن نيرو به خط بود بر اثر اصابت توپ به شهادت رسيد. حميد باكري- قائم مقام لشگر عاشورا- جلوهاي ديگر از حماسه مقاومت را در صحنه نبرد خيبر به نمايش گذاشت. پس از شهادت باكري جسد او و همرزمانش در همانجا بر زمين ماند. به دنبال اين امر، فرماندهي قرارگاه به برادر شهيد،مهدي باكري، فرمانده لشكر عاشورا تكليف ميكند كه جسد حميد باكري را به عقب منتقل كند اما او نميتواند خود را متقاعد سازد در حالي كه ساير شهداء بر روي زمين به جا ماندهاند، تنها جسد برادر خود را به عقب منتقل كند پس جنازه حميد و همرزمانش در همان جا ميماند.
دشمن كه در مقابل خود مقاومتي غيرقابل تصور و پيشبيني را مشاهده ميكرد، به مرور با تحمل تلفات و ضايعات فراوان از تصرف جزاير منصرف شد و به تحكيم مواضع پرداخت. رژيم عراق پس از نااميدي از بازپسگيري جزاير شمالي و جنوبي مجنون ديوانه وار شروع به بمباران شيميايي كرد و شدت آن به قدري بود كه حتي يگانهاي خودش نيز از اين بمباران بينصيب نماندند. پس از ثبات نسبي خط مقدم دستاوردها و نتايج عمليات از سوي ايران چنين منتشر شد:
در اين عمليات بيش از 23 يگان دشمن به طور متوسط، از 20% تا 100% منهدم شد.
15000 نفر از نيروهاي دشمن زخمي و كشته شدند. 150دستگاه تانك و نفربر و 200 دستگاه خودروي دشمن منهدم و تيپ 56 زرهي دشمن به ميزان 100% منهدم شد. 1140 نفر از نيروهاي دشمن اسير شدند كه در ميان آنها 102 نفر غير نظامي از كشوهاي مصر، سودان، مراكش، سومالي و عراق مشاهده ميشد. مجموعاً 1180 كيلومتر از زمينهاي منطقه آزاد شد. در ميان غنائم گرفته شده از دشمن، گذشته از اقلام صنعتي و تجهيزات انفرادي، 10 دستگاه تانك و نيز 60دستگاه كمپرسي به چشم ميخورد. دستيابي بر چاههاي نفت كه ذخاير آن ميليونها بشكه برآورد شده بود. پس از عمليات خيبر تغيير و تحولاتي در جنگ روي داد كه قسمت اعظم آن فشار اقتصادي و تحريم فروش سلاح به ايران بود. رفته رفته تفحص پا گرفت و بچهها، هر روز نقاط بسياري را در طلائيه براي پيدا كردن اجساد، زير و رو ميكردند. پس از عمليات خيبر براساس تواناييهايي خودي و دشمن و نيز با در نظر گرفتن معابر وصولي بصره، سه راه كار در نظر گرفته شد كه عبارت بودند از:
الف- منطقه عملياتي خيبر واقع در هور و طلائيه. ب- شرق بصره (منطقه عملياتي رمضان). ج- غرب اروند.
از آنجا كه منطقه شرق بصره و غرب اروند فاقد تناسب لازم با توان خودي بود، لذا هور و منطقه طلائيه، به عنوان تنها راه ممكن انتخاب شد: دستاندازي و تسلط بر جاده بصره- العماره و نيز راهيابي به مركز اصلي هورهاي غرب دجله كه استانهاي ناصر به، بصره والعماره را احاطه كرده است و همچنين تسلط بر شرق دجله، توام با انهدام نيرو و اسارت نفرات دشمن، از جمله اهداف اين عمليات بود عمليات بدر از دو محور عمده در حد فاصل الغدير تا القرنه طراحي گرديد و در كنار آن يك تلاش عملي از سمت شمال و دو حركت فريب در شلمچه و غرب اروند (جنوب) در نظر گرفته شد. نيروهايي كه در عمليات بدر شركت داشتند شامل سه لشگر و يك تيپ از نيروي زميني ارتش و 9 لشگر و هشت تيپ از سپاه به صورت ادغامي بودند. علي به همراه گروه تفحص، با اهداء چند جنازه عراقي به مرزداران توانستند از هور عبور كرده و با گذشتن از جاده العماره تا نزديك دجله بروند. پس از حركت نيروها از نقطه رهايي به سوي هدفهاي مورد نظر و اعلام آمادگي، در ساعت 23، نوزدهم اسفند سال 1363 با قرائت رمز عمليات با عنوان:
«يا الله، يا الله، يا الله و قاتولهم حتي لا تكون فتنه، يا فاطمةالزهراء»
نيروهاي خودي، تهاجم خود را از دو محور شمالي و جنوبي آغاز كردند. در همان ساعات اوليه، تمامي خطوط و استحكامات دشمن به سرعت در هم كوبيده شد. در طي سه روز جنگ و درگيري، قرارگاه مهندسي با سختكوشي بسياري توانست پلي را در حد فاصل جزيره جنوبي و منطقه همايون نصب كند. هنگامي كه خرازي فرمانده لشكر امام حسين(ع) از آقا خاني- فرمانده يكي از گردانهاي لشگر- عليرغم جراحتهاي وارده ميخواهد كه به عقب برگردد، نميپذيرد و در خط ميماند و در همان شب به شهادت ميرسد. در شب پنجم و روز ششم، در ادامه تلاشي كه به منظور پاكسازي روستاي حديبه انجام شد، نيروهاي فراواني تحت پوشش لشگر عاشورا، از رودخانه دجله عبور كرده و به شرق دجله حمله كردند. با روشن شدن هوا عملاً امكان پيشروي به سوي القرنه فراهم نيامد. از حوالي ظهر، دشمن كه موقعيت نيروهاي خودي را در يافته بود، در مرور فشار خود را افزايش داد. در اين ميان، تنها مهدي باكري و جمع معدود ياران وفادارش به نبرد ادامه دادند. به مرور، با حاد شدن وضعيت، فرمانده لشگر عاشورا به صورت تك تيرانداز و آر. پي. جي زن وارد عمل شد و در اين حين بر اثر اصابت تير به پيشانياش جراحت سنگيني برداشت و براي درمان به عقب انتقال يافت.
در اين وقت دشمن، با نزديكي به لب رودخانه دجله و ديدن قايقي كه جسم نيمه جان باكري در ميان آن بود، آن را با گلوله آر. پي. جي مورد اصابت قرار داد و به اين ترتيب دجله جنازه سوخته شهيد مهدي باكري را به منطقه نامعلومي برد. عمليات خيبر و بدر، دشمن را شديداً متزلزل كرد و به غرب نشان داد كه تنها تكنولوژي و حمايتهاي همه جانبه سياسي- اقتصادي نميتواند عراق را سرپا نگه داشته، از آسيبپذيري اساسي مصون و محفوظ بدارد. به هر تقدير، در مرحلهاي از جنگ، عمليات بدر- گذشته از ضايعات و تلفاتي كه به دشمن وارد ساخت- جايگاهي ويژه در ارتقاء و رشد ابعاد فكري و عملي سازمان رزم نيروهاي ايراني در برداشت و دورنمايي را ترسيم كرد كه بعدها فتح فاو، بخشي از ثمره آن بود. حالا سالها از جنگ ميگذرد و سالهاست كه ديگر در طلائيه و مناطق عملياتي اطراف آن پيكر شهيدي پيدا نشده. علي و دوستانش در تفحص همه جنازههاي گمشده را پيدا كردهاند. اما شب هنگام، وقتي هور در تاريكي فرو ميرود و طلائيه آهنگ خفتن ميكند، هنوز ميتوان از اين سرزمين صداي گامهاي شهيدان و آواي رحيلشان را شنيد. طلائيه و شهيدانش تا ابد جاودان خواهند ماند
در عمليات خيبر رزمندگان بايد از اين منطقه به جزاير مجنون شمالي و جنوبي يورش ميبردند اين منطقه شاهد شهادت مردان بزرگي همچون شهيدان حميد باكري، ابراهيم همت و عباس كريمي و... بودهاست. پس از جنگ در اين مكان مقري جهت جستجوي پيكر مطهر شهدا داير شد و در مكاني كه تعداد زيادي از شهدا كشف شد، حسينيهاي بنا شد كه عنوان حسينيه حضرت ابوالفضل(ع) بر تارك آن ميدرخشد و در مركز آن يك ضريح چوبي وجود دارد كه ? شهيد گمنام در آن به خاك سپرده شدهاند.
در مرحله دوم عمليات بيت المقدس كه دشمن از جنوب كرخه كور به سوي مرز عقب نشيني كرد؛ نه تنها طلاييه را تخليه نكرد بلكه مواضع خود را در اين منطقه مستحكم نمود. در عمليات خبير كه از 3/12/62 آغاز شد؛ رزمندگان تلاش بسيار سنگيني را براي آزادي طلاييه آغاز كردند. ليكن دشمن با آگاهي از اهميت اين معبر و اين كه در صورت آزاد شدن امكان پيشروي رزمندگان اسلام به سوي نشوه ميسر مي شود و منطقه وسيعي از شرق بصره سقوط مي كند، به شدت راه را بر رزمندگان بسته بود.
عراق مجهزترين و بيشترين موانع و استحكامات خودرا شامل انواع دژ، ميادين مين، تلههاي انفجاري، سنگرهاي بتوني وسيمهاي خاردار را در منطقه ايجاد نمود
در شب 10/12/62 نبردي سنگين ونابرابر با يگان هاي زرهي، مكانيزه وپياده ارتش عراق در گرفت ويگان هاي خودي با پيشروي 6 كيلومتر از جاده را در اختيار گرفتند و يك تيپ دشمن را متلاشي كردند. ليكن طلاييه همچنان تحت سلطه دشمن باقي ماند تا اين كه پس از آتش بس و عقب نشيني عراق به مرزهاي بين المللي به كشورمان بازگشت.
طلائيه و محدوده اطراف آن شاهد دو عمليات بزرگ آبي – خاكي خيبر و بدر و شاهد شهادت مردان بزرگي همچون شهيدان مهدي و حميد باكري، ابراهيم همت و عباس كريمي و... بوده است.
طلاييه هم اكنون يكي از مناطقي است كه آثار جنگ تحميلي همچون خاكريز، ميادين مين، سنگرها. سيم هاي خاردار. تله هاي انفجاري وتانك هاي سوخته در آن باقي مانده است حسينيه اي در اين منطقه احداث گرديده وپنج شهيد گمنام در آن به خاك سپرده شده است.
اين يادمان در 8 كيلومتري غرب پاسگاه طلائيه قديم و در منتهي اليه جنوب غربي مرز (در نزديكي قسمت دال طلائيه) واقع شده است فاصله عمودي اين يادمان تا مرز حدود 4 كيلومتر و فاصله افقي آن تا مرز حدود 9 كيلومتر است. در فاصله 300 متري سه راهي شهادت طلائيه قرار دارد و دژها و خاكريزهاي عملياتي در جنوب و غرب آن مشهود است.
يادمان به شكل يك گنبد طلايي رنگ است كه عنوان حسينيه حضرت ابوالفضل(ع) بر تارك آن مي درخشد و در مركز آن يك ضريح چوبي وجود دارد كه 5 شهيد گمنام در آن به خاك سپرده شده اند.
بناي قبلي طلائيه از جنس حصير بود و كار هنري زيبايي محسوب مي شد كه در سال 84 آتش گرفت و بناي جديدي بر آن ساخته شد.
در اطراف اين يادمان هنوز مي توان آثاري از دوران دفاع مقدس ديد.
طلائيه محل شهادت سردار خيبر شهيد همت، برادران باكري و قطع شدن دست شهيد خرازي است و عملياتهاي مهم بدر و خيبر در آن واقع شد اولين خاكي بود كه عراق گرفت و آخرين خاكي بود كه ول كرد!
قدم به قدم خاك طلائيه خون شهيدي ريخته شده و تو نميتواني جايي قدم بگذاري و با اطمينان بگويي اينجا كسي شهيد نشده! پس خلع نعلين ميكني و پابرهنه بر خاك مقدسي قدم مينهي كه فقط ملائكه مي دانند آنجا شهيدان با خدا چه سودايي كردند...
طلائيه چه حس غريبي داري... دلم برايت تنگ مي شود...
طلائيه!
با من سخن بگو و پرده از رازي بردار كه سالها تو و خداي تو شاهد آن بوده ايد.
طلائيه!
چقدر غمگيني. آن روز سرافراز و امروز سر به زيرانداخته اي. با كسي سخن نمي گويي و سكوت پيشه كرده اي. اما سكوت تو بالاترين فرياد است و خفتگان را بيدار مي كند و بيداري را در رگهاي انسانهاي به ظاهر زنده مي ريزد. اينجا همه از سكوت تو مي گويند و من از سكونتي كه در تو يافته ام و تا امروز چقدر از تو و نفس هاي طيبه ات، از تو و از رازهاي سر به مهرت، از تو و مردان بي ادعايت كه مس وجود را به طلاي ناب شهادت معامله كردند، دور بوده ام. چه احساس حقيري است در من كه توان شنيدن قصه هاي پرغصه ات را ندارم.
طلائيه!
مي گويند، اينجا جايي است كه شهيدان حسين وار جنگيده اند و من از بدو ورود به خاك پاكت، تشنگي را در تو ديده ام و انتظار اهالي خيام را به نظاره نشسته ام اينجا، چقدر بوي حنجره هاي سوخته مي آيد و چقدر دستها تشنه وفايند.
طلائيه!
من در اين سرزمين حتي به قمقمه هاي عطشان سلام مي دهم و سراغ عباس هاي تشنه لب را از آنان مي گيرم . مگر مي توان سالك عاشورا بود و تشنگي را فراموش كرد و از كنار حلق هاي شعله ور بي تفاوت گذشت.
طلائيه!
من با تمام وجود در تو جاري مي شوم تا در ميان نيزارها و نيزه شكسته ها، سرهاي ستاره گون برادرانم را به دامن گيرم و برايشان از زخم بگويم، از اسارت، از تنهايي، از غربت، از…
طلائيه!
از فراز همه روزهايي كه بر تو گذشت بر من ببار و تشنگي اين دل در كوير مانده را فرونشان. مي خواهم در تو جاري شوم، مي خواهم رمز شكفتن و پرواز را از تو بياموزم و بدانم بر شانه هاي زخمي تو چه دلهايي كه آشيان نكرده اند.
طلائيه!
مي گويند «همت» از همين نقطه آسماني شده است، عاشقي كه در پي ليلاي شهادت در بيابانهاي زخم خورده طلائيه مجنون شد. من امروز آمده ام ردپاي او را تا افق هاي بي نهايت و در امتداد عشق جست وجو كنم. اينجا عطر او لحظه ها را پركرده است و دستهايش هنوز مهرباني را منتشر مي كند.
طلائيه!
من از سكوت راز آلودت درسها آموخته ام! با من سخن بگو!!!
اينجا سرزميني شوره زار و سوزان است . اينجا همان طلائيه خودمان است . نيك بنگر كه اين سيم خاردارها و خورشيدي ها براي سر و سينه هاي بسيجيان ترسيم شده اند . آيا كسي هست كه رد گلوله ها و لكه هاي خون را به نيش سيم خاردارها ببيند؟ آيا كسي هست كه پيكر اين بسيجي را از لابلاي سيم خاردارها خارج كند ؟ آيا كسي هست كه اين دست جدا شده را به پيكرش باز پس دهد؟
آري اينها بالهاي ملائكه اند كه به زمين آرام گرفته اند . ميدان مين را نظاره كن كه چگونه زيبا جلوه مي كند . آيا كسي هست كه ميدان مين را ، ميدان وصل و عروج ببيند؟ اينجا همان طلائيه خودمان است و آن سه راهي شهادت ، همان سه راهي معروف است. ببين موتور كوفته و آن جسم بي جان را كه چگونه راحت و آرام گرفته است . او همت است . همان حاج همت خودمان. فرمانده لشكر 27 حضرت رسول (ص) كه سر ندارد ... .
آيا كسي هست كه پيكر بي سر حسين را به ياد آورد ؟ آيا كسي هست كه گودال وصل را به ذهن آورد ؟ آيا كسي هست كه بتواند خبر شهادت او را به همسر و دو فرزندش هديه كند؟ آيا كسي هست كه شدت جراحات و عمل تركشها بر سر و صورت و سينه اش را براي خانواده اش توصيف كند ؟ آيا كسي هست كه بتواند به فرزندانش بگويد كه بابا ديگر سر ندارد؟ هيچ ميداني معناي رجال صدقوا را ...
قربون لطف و صفاتون شهدا دل ما تنگه براتون شهدا
قربون عهد وفاتون شهدا سر و جون ما فداتون شهدا
چقدر شلمچتون صفا داره بوي عطر خاك كربلا داره
هر دلي كه عشق كربلا داره آرزوي ديدن شما داره
اي شلمچه اي بهشت شهدا ا ي زمين لاله گون و با صفا
خاك تو بوي خوش وفا مي ده بوي مظلومي لاله ها مي ده
اي بهشت لاله هاي فاطمه(س) سرنوشت لاله هاي فاطمه(س)
عشقتون سرشته بند با گل ما نمي ره ياد شما از دل ما
عاشقان با وفا جاتون خالي شهدا آي شهدا جاتون خالي
==============================================================

برچسب ها :
مـعـرفـی مـنـطـقـه عـمـلـیـاتـی طـلـائـیـه ,