



=================================================
خین نهری است در نزدیکی روستای خین در غرب خرمشهر و جنوب نهر عرایض که جزیره بوارین عراق را از شلمچه ایران جدا می کند. این نهر در مجاورت پاسگاه مرزی خین قرار دارد و دو و نیم متر عمق و بین هشت تا سی متر عرض آن متغیر است و در تنومه عراق به شط العرب می ریزد. در جریان آزادسازی خرمشهر ، خین یکی از محورهای قرار گاه نصر به فرماندهی شهید همت برای ورود به شهر بود و در عملیات والفجر 8 پشتیبانی قرارگاه خاتم النبیاء (ص) در محدوده آن صورت گرفت. رزمندگان در عملیات کربلای 4 در نبردی شجاعانه خسارات و تلفات فراوانی به دشمن وارد کردند و حتی عده از رزمندگان از نهرخین گذشتند . اما در نهایت به دلیل لو رفتن عملیات و حجم بسیار سنگین آتش دشمن ، فرماندهان دستور توقف عملیات را صادر نمودند. با اطلاعات و تجارب به دست آمده در این عملیات ، این منطقه در عملیات کربلای 5 آزاد شد . /
پلی برای رسیدن به...
نامش نهر خین بود. ۱۰ کیلومتر پس از شلمچه و محور عملیاتی کربلای ۴. این مرز بین ایران و عراق است که از نهر جاسم عراق سرچشمه میگیرد. با گذشت چندین سال از جنگ همچنان دستنخورده باقی مانده و پراز تلههای خورشیدی، مین و سیم خاردار است.
در جادهای که ما را به سمت نهر خین راهنمایی میکرد با یک مسجد بسیار کوچک خشتی که نشانههای تیر و ترکش هم بر سینهاش داشت، مواجه شدیمه که به مسجد جامع والفجر معروف است و همچنان پذیرای زائران و نمازگزاران.
به ابتدای یادمان رسیدیم که سنگری داشت با تابلویی که نوشته بود: «موقعیت شهید علی عاصمی»
به ایستگاه صلواتی و فروش محصولات فرهنگی رسیدیم و پس از تر کردن گلو، به راه خود ادامه دادیم. یک بیرق بزرگ سفید با نشان «یامهدی(عج)» اقتدار و حرمت عجیبی به این منطقه بخشیده بود. بعد از چند قدمی پیاده روی تازه به دربهای ورودی که از جنس توریهای فلزی بود، رسیدیم و داخل شدیم.
بلافاصله به دیدن نهر رفتیم که در آنطرف یک خاکریز قابل رؤیت بود. این نهر که پر بود از سیمخاردار و تلهی خورشیدی امکان نزدیک شدن بیشتر را به ما نمیداد. نهری که در انتها به شط العرب یا همان اروند صغیر میرسد و عمقی در حدود ۲-۳ متر دارد. مقدار این عمق در تلاقی شط به ۸-۳۰ متر میرسد که همچنان محل عبور قایقهای ماهیگیری است.
در محل این نهر، سه عملیات مهم کربلای ۴ و ۵ و والفجر ۸ به انجام رسیده و یادگارهای بسیاری را از آن زمان با خود به همراه دارد؛ ازجمله لاشهی فلزی بسیار بزرگی در کنار نهر که هم شبیه یک کشتی یا قایق بزرگ بود و هم شبیه یک بالگرد یا هواپیما.
در آن سوی نهر و آن سوی شط پاسگاه مرزی عراق و جزایر مختلفش که اسامی عجیب به زبان عربی داشت، دیده میشدند. و جالب بود که رنگ آب در تلاقی نهر و شط متفاوت بود و میتوانستی آب این دو را به دلیل اختلاف عمق از هم تفکیک کنی.
و خدا میداند چه رازهایی در دل این نهر خوابیده و چند پیکر و دست و پا به قعر آن فرو رفته است. /
====================
در این جریان آرام... (نهر خین) :
از پل نو به طرف شلمچه، كمی كه جلو میروی، سمت چپ تابلوی نهر خین را میبینی، نهری كه جزیره بوارین عراق را از شلمچة ایران جدا كرده است. این رودخانه کوچک، در این بیابان دور افتاده، دروازه ای از بهشت است كه این دروازه را خیلی ها دیده اند، اما دیگر برنگشته اند، تا به تو بگویند كه در این جریان آرام چه دیده اند؟ و اگر تو اهلیت داشته باشی شاید با تو بگویند!
صف نماز كه بسته شد. حاج آقا واعظی خیلی زحمت کشید تا توانست خود را آرام کند تا تکبیره الاحرام را بگوید. تكبیرگو هم محمد واحدی بود. صدای او به هیچ کس نمی رسید. پیش نماز گریه می کرد، نمازگزاران گریه می کردند، تكبیرگو هم گریه می کرد، عجب نمازی بود! خیلی چسبید. در قنوت نماز، صدای ناله و انابه های «الهی الحقنی بالشهداء و الصالحین» در فضای سالن پیچیده بود.
ما باید از طریق کانال حفر شده، از سمت خاکریز خودمان به داخل نهرخین میرفتیم و بعد از عبور از نهر، به خط عراقی ها می زدیم. نهر پر از مانع بود و از ساحل عراق تا بالای خاکریز مین کاری شده بود. باید هر طور شده به آب می زدیم، معبر را باز می کردیم تا بچه ها بتوانند به جزیره بوارین برسند. دو تا کانال بود که نیرو های خطشکن باید از آن رد می شدند تا به رودخانه بزنند و با باز کردن معبر از میان سیمخاردارها و خورشیدی ها، از آب عبور کنند. خیلی ها جنازة خود را پلی برای عبور رفقایشان كردند تا از این کانال عبور كنند.
چند توپ 105 میلی متری، این طرف خط آماده بود که اگر در معبر لو رفتیم، به سمت سنگرهای کمین شلیک کنند. بعد از اینکه دسته ویژه، راه را باز کرد و اولین سنگرهای تیربار خط خاموش شد. بقیه بچه های غواص از راه همان تونل، از آب رد شدند و بقیه خط را تصرف كردند. بعد هم قرار بود خاکریزها را نیروهای تخریب با انفجار برش دهند و نیروهای یگان دریایی، پل شناور را روی رودخانه خین بیندازند و گردان های پیاده داخل بوارین شوند و کار پاک سازی را ادامه دهند.
برای اینکه دیده نشویم، بعد از ظهر راه افتادیم. در یک کانتینر حمل میشدیم. بچه ها حسابی شلوغ می کردند. فریاد دلبریان، معاون گروهان غفار، همه را به خود آورد: «به جای این مسخره بازی ها، یه سرود بخونید که همه لذت ببرند.» شروع کردیم به آماده کردن سرود و خواندیم: «شهر، شهر خون است، پنجه در خون، خصم دون است ...» و دلبریان که راضی شده بود، با سر تکان دادن، شروع کرد به همراهی با ما. ادامه دادیم: «پشت سنگر، گشته پنچر، ماشین فرمانده لشکر؛ مانده لشکر، مانده لشکر. باید به شط خون شنا کنیم؛ شلپ شولوپ، شلپ شولوپ!»
لبخند از روی لبان دلبریان محو شد و در حالی که به تأسف سر تکان می داد گفت: «نه خیر، شماها آدم بشو نیستید.»
علی تشکری، یک عارف به تمام معنا بود؛ تودار، دلسوخته، متواضع، کمحرف و بسیار خجول. تعریف می کرد که در مشهد وضع خوبی نداشته و مدهای غربی و تیپ های آنچنانی می زده. یک نفر با او صحبت می کند و به او می گوید: «یک ماه برو جبهه، اگر خوب نبود، برگرد.» علی می گفت: «چندین بار به طرف تأکید کردم که من سر یه ماه برمی گردما! بنده خدا هم تضمین کرده بود سر یک ماه خودش علی را برگرداند. می خندید و می گفت كه نمی دانم چرا این یک ماه تمام نمی شود؟! خانواده ام فکر می کنند معجزه شده و امامی، معصومی، کسی مرا متحول کرده! یک بار به او گفتم: «علی، وقتی برگردی چه کار می کنی؟ نمی ترسی باز هم دوستان سابق عوضت کنند؟» لبخندی زد و گفت: «سید، فعلاً که نمی خوام برم، هر وقت خواستم برگردم فکرشو می کنم.»
مسعود احمدیان بچهها را با شوخی بیدار میكرد تا نماز شب بخوانند. مثلاً یکی را بیدار می کرد و میگفت: «بابا پاشو من می خوام نماز شب بخونم، هیچ کس نیست نگام کنه!» یا می گفت: «پاشو جون من، اسم سه چهار تا مؤمن رو بگو، تو قنوت نماز شبم کم آوردم»!
داخل تونل، به انتظار اعلام رمز عملیات نشسته بودیم. سعید با عجله آمد و به امیر نظری گفت: «یا فاطمه زهرا(س)! امیر جان شروع کن. یا علی، التماس دعا»!
امیر با شنیدن نام حضرت فاطمه(س) لبخند زد و با بیلچه شروع کرد به برداشتن آخرین قسمت تونل تا راه باز شود. راه که باز شد، چشمتان روز بد نبیند. کوهی از سیم خاردار و خورشیدی، خین را پوشانده بود. امیر نظری نگاه معناداری به ما کرد و گفت: «بچه ها بریم، یا علی.» هنوز سرش کاملاً از تونل خارج نشده بود که یک تیر قناسه درست خورد وسط پیشانی اش. با یک صدای کوتاه، انگار بخواهد یا حسین بگوید، جلوی چشمان ما پر زد به ملکوت. قناسهچی عراق، سر تونل را نشانه گرفته بود.
یکی از مجروحان زنده بود و شروع کرد به عربی صحبت كردن. می گفت: «مرا نکشید. پیش فرمانده خود ببرید، من اسرار مهمی دارم.» لجم گرفت! یعنی چه؟ چند عراقی خواستند بلندش کنند، داد و فریاد کرد که من نمی توانم تکان بخورم؛ بگویید او بیاید. یک ستوان عراقی با چند نفر دیگر دور مجروح را گرفتند. من طرف را نمی دیدم، فقط ناگهان دیدم عراقی ها با وحشت از جا پریدند و ناگهان انفجاری شدید صورت گرفت. کیف کردم.
برانکارد جلوی ما که رسید، مجروح، سر امدادگر فریاد کشید: «نگه دار»! بعد جلوی چشمان بهت زده دو امدادگر، پرید پایین و گفت: «قربون دستتون، چه قدر می شه؟!» و زد زیر خنده و پرید داخل ماشین و بین بچه ها گم شد. می گفت: «رفتم برای خواهرم چتر منور بیارم. خسته شدم، تاکسی گرفتم.»
تحویل ساکهای بچه ها و جمع کردن لوازم شخصی آنها بسیار دردناک بود. روی ساک بخشی، سه تا چتر منور زیبا قرار داشت که می خواست برای خواهرش ببرد!
خندید و رد شد. چه قدر نورانی شده بود! عجیب بود؛ یاد شعری افتادم و شروع کردم به زمزمه: «گفتم کجا؟ گفتا به خون! گفتم چرا؟ گفت از جنون! گفتم که کی؟ گفتا کنون! گفتم مرو؛ خندید و رفت.»
كربلای پنج ساعت 1:30 نیمه شب آغاز می شد و گردان یاسین و گردان نوح باید معبر را باز می کردند. این بار بر خلاف کربلای چهار، حفاظت بسیار خوب رعایت شده بود. گفتند تا شب نشده وضو بگیرید و لباس های غواصی رو بپوشید. چون موقع اذان بود، گفتند: «همه در سنگرها نماز را نشسته بخوانند.» مسعود احمدیان گفت: «من باید بیرون بخوانم.» غیر از نماز مغرب و عشا، غفیله و وتیره اش را هم خواند و با چشمانی سرخ آمد داخل سنگر، گوشه ای چمباتمه زد و رفت توی فکر.
گفت: «سید، می گن هر کی تو آب شهید بشه، حق الناس نداره، درسته؟» گفتم: «امکان داره.» گفت: «خدا کنه توی آب شهید بشم.» به شهادتش اطمینان داشت، اما می خواست مکانش را هم تعیین کند. جلوی چشمان خودم داخل آب شهید شد.
فرمانده گردان یاسین، جلیل محدثی بود که از با سابقه ترین و کارآمدترین فرمانده گردان های لشکر بود. از بچه های قدیمی جنگ که با شهید چمران همکاری کرده بود؟ فردی بود قد بلند، سر به زیر، با ابهتی غیر قابل توصیف، بیانی بسیار گیرا، لحنی کاملاً آمرانه و اخلاقی بسیار نیکو.
بعد از ظهر، دو تا دیگر از بچه ها هم که از بیمارستان جیم شده بودند، به من پیوستند. صدای بلندگوی گردان بلند شد که برادران را به تجمع در مسجد فرامی خواند. پنج نفری گوشه ای نشستیم تا جلیل محدثی وارد شد. به محض ورود نگاهی به ما کرد و با چشمانی سرخ شده و خنده ای غمگین گفت: «مثل اینکه همه در اتاق من جا میشید، بیایید اونجا.»
از گردان یاسین، شش نفر مانده بودند، که از آن میان، پنج نفر بعدها به رفقایشان پیوستند.
قبل از عملیات بچهها قبر كنده بودند و در آن عبادت می كردند. به قبرهای خالی که رسیدم، عجیب دلم گرفت! یکی یکی قبرها را بوسیدم و برای صاحبانشان فاتحه خواندم. همین جا بود که «تشکری» با خدایش خلوت می کرد. همین جا بود که «عامری» نماز شبش را می خواند. همین جا بود که «رنجبر» برای خودش روضه حضرت زهرا(س) می خواند و اشک می ریخت.
با هم قرار گذاشته بودند، هر که زودتر شهید شد، آن قدر دم در بهشت منتظر بماند، تا دیگران بیایند. هیچ کس منتظر نماند، همه با هم رفتند.
گفتم كه این نهر یكی از دروازههای بهشت است. مواظب باش.
====================
یادمان شهدای «نهر خین» در منطقه شلمچه میزبان کاروانهای راهیان نور و مسافران نوروزی است.
سنگرها، خاکریزها و کانال های خاکی کشیده شده تا نهر خین یاد رشادت های رزمندگان هشت سال دفاع مقدس را زنده میکنند.
حسینیهای با استفاده از «نی»، در این یادمان برای استراحت زوار ساخته شده است.
نهر خین در منطقه عمومی شلمچه و نزدیکترین مرز آبی با کشور عراق قرار دارد.
شهرکی به نام ولیعصر(عج) و روستایی به نام خین پیش از جنگ تحمیلی در کنار نهر خین وجود داشت که دارای بازار و نخلستان بود ولی اکنون فقط مسجد ولیعصر(عج) که مرکز و سنگر مقاومت در جنگ تحمیلی بود، از این شهرک و روستا باقی مانده است.
هادی نعمتی از رزمندگان دوران دفاع مقدس و راوی یادمان شهدای خین در تشریح عملیات بیتالمقدس گفت: نخستین تهاجم دشمن به خرمشهر با توجه به نزدیکی منطقه ولیعصر(عج) و نهر خین به این منطقه صورت گرفت.چهار مرحله عملیات بیت المقدس منجر به آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد سال 61 شد.
وی به عبور لشکر 21 امام رضا (ع) در عملیات والفجر8 از نهر خین اشاره کرد و افزود: این لشکر، جزیره بوارین تا ابتدای جزیره ماهی (فیاضیه) را تصرف کرد.
نعمتی این عملیات را عملیاتی فریبی خواند و گفت: دشمن بعثی تصور میکرد رزمندگان ایران به سمت بصره هجوم میبرند و با این ترفند عملیات تصرف فاو با موفقیت انجام شد.
وی به انجام عملیات کربلای چهار در دی سال 65 در منطقه نهر خین اشاره کرد و افزود: دشمن توسط ماهوارههای آمریکایی عقبه ما را شناسایی کرده بود ولی رزمندگان و غواصان دلیرمرد ایرانی از نهرها گذشتند و دژ دشمن را درهم شکستند.عملیات کربلای 5 هم اقتدار جمهوری اسلامی ایران را در دنیا نمایان ساخت.
یادمان شهدای نهر خین و شهرک ولیعصر(عج) در سه کیلومتری شهرستان خرمشهر در منطقه شلمچه قرار دارد.
بسیجیان عاشق و محبان اهل بیت(ع) در این یادمان با راهاندازی ایستگاههای صلواتی از میهمانان نوروزی و کاروانهای راهیان نور پذیرایی میکنند.
در این یادمان نمایشگاه کتاب پایداری با 100 عنوان کتاب در خصوص دفاع مقدس در معرض دید عموم قرار گرفته است.
====================
پل نهر خین :
شب عملیات کربلای 5 بود . ماموریت گروه انفجارات ما انهدام خاکریز دشمن بر روی نهر خین بعد از انداختن پل روی رودخانه بود . نهر خین که در کنار شهرک ولی عصر خرمشهر قرار دارد ، بعلت عرض 30 متریش به خط 30 متری معروف بود . یعنی خاکریز ما این طرف نهر و خاکریز دشمن آن طرف قرار داشت و ماموریت لشگر امام رضا (ع) عبور از این نهر و تصرف جزایر بوارین و ماهی بود . عکس از حدود یکماه قبل از عملیات ، بچه های تخریب تونلی از زیر خاکریز خودمان تا نزدیک آب رودخانه حفر کرده بودند که بچه های غواص با عبور از این تونل و گذشتن از نهر خین و زدن معبر در سیم خاردارها و مین های روی خاکریز دشمن ،بتوانند با از بین بردن کمینهای آنها ، خط را بشکنند و متعاقب آن بچه های مهندسی پلهای خیبری را که قبلا بطول 30 متر به هم وصل کرده بودند ، بر روی پل بیندازند و راه عبور گردانهای خط شکن وعملیاتی را باز کنند .
همچنین ماموریت گروه انفجارات ، عبور از این پل و انهدام تکه ای از خاکریز دشمن بود که رزمندگان خط شکن با عبور از داخل این خاکریز بریده شده بسرعت وارد کانالهای دشمن شده و از تیررس دشمن محفوظ بمانند .
ماموریت اولیه انفجار ماده منفجره 40 پوندی خرج گود بر روی خاکریز دشمن بعهده من بود . همچنان که خرج گود 40 پوندی را در بغل گرفته و پای خاکریز کوچکی که مشرف به نهر خین بود نشسته بودم ، منتظر استقرار پل و حرکت از روی آن بودم . عملیات شروع شده بوده غواصها وارد آب شده و از نهر گذشته بودند . آتش بسیار شدید و بی امان دشمن و توپخانه خودی به همراه غرش سهمگین مسلسلها و دوشیکاها و آرپی چی ها و بوی انفجارو باروت و آتش فضا را آغشته بود . گلوله های آتشین رسام از همه طرف بر سرمان با ریدن گرفته بود . در این موقعیت ، بچه هایی که مسئول استقرار پل بودند حرکت کرده و یا علی گویان پل را به سمت رودخانه می آوردند . در زیر نور منورها ، چشمم به چهره بر افروخته و زیبای یک بسیجی 13 – 14 ساله افتاد که یا زهرا می گفت و زیر پل را گرفته و بعلت کمی سن و کوتاهی قد از آر پی جی اش کمک گرفته بود .
در این لحظات بسیار حساس و خطر ناک که حدود 50 نفر بسیجی پل را می آوردند ، ناگهان تیربار چی عراقی متوجه شد و با شلیک یکریز و وحشیانه ، تمامی نیروها را که جان پناه هم نداشتند زیر رگبار سنگین خود گرفت که تعدادی از آن عزیزان بلافاصله روی زمین افتادند و پل هم رویشان افتاد . در این موقع با فریاد بسیجی یا زهرا گو و آتشی که از پشتش زبانه می کشید مشاهده کردیم که گلوله ای مستقیما به خرجهای آرپی چی که داخل کوله آرپی جی پشت بسیجی قرار داشت ، اصابت کرده و یکی از خرجها آتش گرفته است. رزمنده 13 - 14 ساله بسیجی به زمین افتاد و می غلتید و فریاد میزد خاموشم کنید . بلافاصله دو سه نفری به سمتش دویدیم و با سیم چین ویژه تخریب هر کاری کردیم نتوانستیم کوله آرپی جی را باز کنیم .
او به خاطر اینکه کوله اش موقع عملیات باز نشود و سرو صدا نکند آن را با بند پوتین و سیم تله بقدری محکم بسته بود که با تلاش ما ، باز نمیشد. در این موقع ناگهان خرج آر پی جی دوم تیر با آتشی شدید ، شعله کشید . به یکباره از دورش دور شدیم . بعد از فرو نشستن شعله دوباره به سمتش دویدیم تا خاموشش کنیم و او همانطور که روی زمین غلت میزد و فریاد میکشید ، کم کم رمقهای آخرش را نیز از دست می داد . بوی گوشت و پوست سوخته ، همه فضا را آغشته کرده بود. در این موقع خرج آرپی جی سوم نیز با شعله ای سرکش آتش گرفت و بدن بسیجی یا زهرا گو را در میان خود محو کرد و ما فقط نظاره گر سوختن تدریجی بدن پاک او بودیم که میان بهت و ناباوری ما ذره ذره سوخت و روح مطهرش به معراج پر کشید .
====================
خیّن نهری است در در نزدیکی روستای خیّن در غرب خرمشهر و جنوب نهر عرایض که جزیره بوارین عراق را از شلمچه ایران جدا میکند. نهر خین در مجاورت پاسگاه مرزی خین قرار دارد و 5/2 متر عمق و بین 8 تا 30 متر عرض آن متغییر است و در تنومه عراق به شطالعرب میریزد. قبل ازآغاز جنگ، ارتش عراق برای مسلح نمودن عوامل خود در خرمشهر مرتباً در حاشیه این نهر به تخلیه سلاح میپرداخت. با آغاز جنگ تیپ20 لشکر5 پیاده-مکانیزه ارتش عراق در مورخ 31/6/1359 در کنار نهر خین آرایش تهاجمی به خود گرفت و این درحالی بود که از روزهای قبل پاسگاه خین زیر آتش دشمن قرار داشت و نیروهای ژاندارمری به کمک نیروهای مردمی در این پاسگاه مقاومت می کردند. در سومین روز جنگ این پاسگاه تخلیه شد و مدافعین در محدوده پل نو موضع گرفتند. در جریان آزادسازی خرمشهر خین یکی از محورهای ورود به شهر بود و در عملیات والفجر8 نیز تلاش پشتیبانی قرارگاه خاتمالانبیاء(ص) در محدوده آن صورت گرفت. در عملیات کربلای4 این منطقه شاهد سنگینترین درگیری خود در طول تاریخ بوده است به طوری که شهدای بسیاری در آن به شهادت رسیدند. نهر خین با انواع موانع از جمله نبشیهای ضربدری و سیمخاردارهای حلقوی و انواع میادین مین و موانع خورشیدی مانع بسیار جدی برای عبور رزمندگان در عملیاتهای کربلای 4 و5 محسوب میشد. عبور از منطقه باتلاقی و لجنزار و نفوذ به دژ جنوبی نهر خین با ارتفاع 5/2متر و عرض6 متركه در وسط آن كانالی بتونی با مهندسی پیچیده ساخته شده بود و اطراف آن سنگرهای نگهبانی و كمین ضد گلوله تعبیه شده بود كه آرپیجی هم قدرت تخریب آن را نداشت و انواع جنگ افزارها از قبیل توپ 106، آرپی جی 11 و چهار لول ضد هوایی از آن محافظت میکردند عملاً کاری غیر ممکن بود. با این حال رزمندگان در عملیات کربلای 4 در نبردی شجاعانه به دشمن خسارات و تلفات فراوانی وارد نموده و حتی عدهای از رزمندگان از نهر خین گذشتند. اما در نهایت به دلیل لورفتن عملیات و حجم بسیار سنگین آتش دشمن، فرماندهان دستور توقف عملیات را صادر نمودند. با اطلاعات و تجارب بهدست آمده در این عملیات، این منطقه در عملیات کربلای 5 آزاد شد.
====================
نهر خین کجاست؟؟؟
از پل نو به طرف شلمچه، كمی كه جلو میروی، سمت چپ تابلوی نهر خین را میبینی، نهری كه جزیره بوارین عراق را از شلمچة ایران جدا كرده است. این رودخانه کوچک، در این بیابان دور افتاده، دروازه ای از بهشت است كه این دروازه را خیلی ها دیده اند، اما دیگر برنگشته اند، تا به تو بگویند كه در این جریان آرام چه دیده اند؟ و اگر تو اهلیت داشته باشی شاید با تو بگویند!
کمی که توی جاده جلوتر بری به یه مسجد در سمت راست بر میخوری که دور اون خرابه ها و خاکریزهایی پیداست که من عاشقشم که اگر توهم بشنوی داستاناشو عاشقش میشی که انشالله توی پستهای بعدی مفصل بهتون توضیح میدم
بعد از مسجد دیده بانی جلوتر که بریم میخوریم اول یادمان خین که با ورود به خاکریز دو جداره و عبور از کانال میرسیم روی دژ که چندتا عکس از او براتون میزارم
تا بعد به امید دیدار.برا فرج آقامون و رهبر عزیزمون دعا کنید.یاعلی
=================================================
روز 1393/1/6